سینا جونمسینا جونم، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

کیمیا و سینا

هنر پسرکم در کلاس کارآفرینی

گل خوشگلم امروز ظهر که اومدم خونه باباجون دنبالت،هنوز وارد خونه نشده بودم که کاردستی قشنگتو آوردی و بهم نشون دادی و با افتخار گفتی : مامان خانممون گفت هرکی زودتر تموم کنه میتونه کاردستیشو ببره خونه و من زود تمومش کردم که بیارم تو ببینیش.فدات بشم الهی عسلکم قربون اون دستای کوچیکت بره مامان! یه هلیکوپتر زیبا درست کردی ببین.... راستی یه چند روزی شده چپ و راست میری میای بوسم میکنی و بغلم میکنی و همش میگی مامانی خیلی دوست دارم. عشق منی مامان بدون شما دو تا نفس کشیدن برام سخته، الهی قربونت برم شیرین زبونم! ...
6 آذر 1391

جوجه های عزادار من!!!

امروز تاسوعای حسینیه،همه جا غرق در عزا و ماتمه حتی آسمونم امروز بدجوری گرفته ...این روزا دل مامانتونم بدجور میگیره و بابایی میگه بخاطر همین روزاست... قربونتون برم من که از همه ما بیشتر این شور رو دارین قربون دلای پاکتون ان شاا... خود آقامون شما فرشته های کوچیک رو در پناه خودش حفظ کنه. سینای نازم از صبح علی الطلوع بالای سر منو بابایی بودی و دائم به بابا میگفتی پاشو بریم هیات. آخه دیشب با اینکه تموم مغازه ها تعطیل بود اما مارو مجبور کردی بگردیم و برات زنجیر بخریم که امروز بری بقول خودت حسین حسین کنی.مامان فدات بشه الهی...دیروز ظهر جلوی در مسجد منتظرشما و بابایی بودم و به پسرای جوونی که رد میشدن نگاه میکردم و دائم توی ذهنم بزرگی تورو مجس...
4 آذر 1391

دو تا عشق کوچولوی مامان

قشنگای من نمیدونین چند وقته که میخوام براتون بنویسم اما اما اما، امان از دست این مامان!بعضی وقتا وقتی خودمو با بقیه مامانا مقایسه میکنم میبینم خیلی درباره شما دوتا فرشته کوتاهی میکنم هرچند شما دو تا مثل گل میمونین و هیچوقت این کوتاهی هامو نمیگین اما... امروز پنج شنبه بود و روزای پنج شنبه چون دورکارم توی خونه در خدمت شما دوتا نازنین بودم،خیلی خوب بود خیلی،از اینکه توی خونه هستمو و دیگه شما دو تا شیطون مخ منو بکار نمیگیرین با تلفناتون خوشحال بودم آخه هفته های پیش دقیقا از ساعت 45/7 تلفن زدناتون شروع میشد تا 1 که نزدیک اومدنم بود و خلاصه هم مغز منو داغ میکردین هم همکارای مهربونمو که با صبوری بداخلاقیامو تحمل میکردن!!! کیمیای گلم یه...
2 آذر 1391
1